حالا میفهمم سیب و گندم و این چیزا بهونه بود...
خدا هم حالش به هم میخورد از مون....
اونم شوتیدمون بیرون....
لیدی پریسا....یه دختر!....مینویسم....بخون،ببین و رد شو....میترسم تنهایی مسری باشه....برو..... Menu
Menu
Daily
Archives
Categories
Authors
Links